پارمیس پارمیس ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

دنیای زیبای کودک ما

دختر گل من به دنیا اومد

سلام عروسک مامان بالاخره به دنیا اومدی و اومدی توی بغل مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارم عزیزم چهارشنبه 7 دیماه 1390 ساعت 9:50 قدم روی چشم من و بابایی گذاشتی خیلی دوست دارم عشقم اینم خاطره به دنیا اومدنت عزیزم سه شنبه 6 دي كه از خواب پا شدم يك كم بي حال بودم و پارميس خانوم هم تا ساعت 2 نصفه شب كوبيده بود خواب بود ولي از ساعت 10 صبح به اينور ديگه نگران شدم به خاطر اينكه اصلا تكون نميخورد تا ظهر صبر كردم گفتم شايد خواب باشه ناهار خوردم و به پهلوي چپم خوابيدم ولي انگار نه انگار هيچ خبري از تكون خانوم نبود بعد از ظهر هم وقت دكتر داشتم ساعت 3 بعد از ظهر مامانم برام شربت عسل و زعفرون درست كرد 2 تا ليوان بزرگ خوردم 4 5 تا خرما هم روش ولي ه...
25 دی 1390

دختر گلممممممممممممممممممممممممممممممم

سلام پرنسسم خوبی دختر گلم دیگه امروز (١٩ مرداد ٩٠) مطمئن شدم که نی نی گلم دختره الهی که مامان فدات بشه عزیزم امروز با خاله سپیده رفتیم سونوگرافی و مطمئن شدم که دخملی سی دی سونوگرافیتو هم گرفتم که بعدا که بزرگ بشی بهت نشونت میدم عشقم امروز ده بار سی دی رو گذاشتم و دیدم و هی قربون صدقت رفتم عزیزم راستی تکونات هم بیشتر شده عزیزم خیلی کیف میده وقتی تکون میخوری دلم میخواد همون موقع از شکمم در بیارمت و بغلت کنم خیلی دوست دارم دختر گلم
25 آبان 1390

جنسیت این نی نی شیطون

سلام عسل مامان قربونت برم الهی امروز رفتم دکتر و دکتر سونو کرد که هم ضربان قلبت رو چک کنه و هم بگه که جنیست جنابعالی چیه و از اونجایی که شما خیلی خیلی شیطون تشریف دارین آخرم درست حسابی نذاشتی که دکتر کارشو بکنه و بفهمه که چی هستی ولی گفت که به احتمال 80% نی نی دخمل الهی که فدات بشم من هر چی باشی مامانی و بابایی عاشقت هستن حالا واسه 19 مرداد بهم وقت سونوگرافی داده که دقیقا ببینم نی نی گلم چیه خیلی دوست دارم نازنینم
9 مرداد 1390

نی نی بالاخره تکون خورد هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلام عشقم حسابی نی نی خوشمل مامانی داره بزرگ میشه و امشب اولین تکون خورد و دل مامانی کلی براش ضعف رفت یعنی در تاریخ شنبه 1390/05/01 ساعت 9:30 عشق مامانی اولین تکون و خورد الهی که مامان دورت بگرده عشقم من و بابایی و مامان جون و خاله سپیده و عمو رضا خونه بودیم که همگی کلی ذوق کردیم مامانی و بابایی خیلی عاشقتن
9 مرداد 1390

اولين بار كه بابايي ني ني شو ديد

سلام عزيز مامان خوبي عشقم ما كه ديديمت خدا رو شكر خوب خوب بودي گلم آخه امروز صبح من و بابايي رفتيم براي آزمايش غربالگري از ساعت 9:15 اونجا بوديم منم كلي ذوق داشتم كه الان سونوگرافي مي كنن و من عزيز دلمو مي بينم . ثانيه شماري مي كردم واسه اون لحظه اي كه ببينمت گلم. يه آزمايش خون از ماماني گرفتن و بعدش يك سري سوال در مورد خانواده من و بابايي پرسيدن و ما نشستيم كه نوبتمون بشه براي سونوگرافي. تازه منم با خانم دكتر صحبت كردم گفتم كه باباييش هم مي خواد بياد توي اتاق سونو و ني ني گلشو ببينه و اون خانومه هم موافقت كرد خوشبختانه. خلاصه نوبتمون شد و رفتيم توي اتاق براي سونو بابايي نشست پيشم كه تو رو ببينه خيلي جات خالي بود كه قيافه با...
25 خرداد 1390

اولین دل نوشته بابایی

سلام گلم خب این اولین باری هست که با تو مکتوب صحبت می کنم. از وقتی پا توی زندگی ما گذاشتی همه چیز رنگ و روی بهتری پیدا کرده و همه شادتر شدن مخصوصاً مامانت که کلاً زیر و رو شده و روزی هزار بار قربون صدقت میره. همه سعی می کنن یه جورایی محبتشون رو به تو ثابت کنن. یکی با احوالپرسی مرتب، یکی با هدیه دادن و یکی دیگه با لباس دوختن. خلاصه که کلی چشم به راه داری. منم که دربست در اختیار تو و مامانیت هستم البته روزهای پر استرسی هم هست که ما نگران حال تو مامانیت هستیم. هرچی هم که هوس کردی به مامان بگی حله زودی برات آماده میشه.                  &...
10 خرداد 1390

يه خواب شيرين

سلام عسلم يادم رفت برات تعريف كنم پنجشنبه شب خوابتو ديدم گلم خواب ديدم كه از خواب بيدار شده بودي منم داشتم بهت شير ميدادم اونقدر گشنت بود كه نگو اصلا نميدونستي كه چه جوري شير بخوري منم نگات مي كردم و هي قربون صدقت ميرفتم. واي خيلي خواب بامزه اي بود تازه توي خوابم من و تو بابايي رفته بوديم بيرون سر بغل كردن تو دعوامون شده بود. بابايي هي مي گفت خوب اين بچه منم هست بذار منم يكم بغلش كنم منم تورو سفت بغل كرده بودم و مي ترسيدم بدمت به بابايي. هي مي گفتم تو نميتوني بغلش كني خلاصه به زور راضي شدم تو رو دادم بغل بابايي ولي همش حواسم بهت بود هي به بابايي غر ميزدم مواظب باش جلوتو نگاه كن حواست به بچه باشه. واي خيلي نمك بود خوابم. ...
2 خرداد 1390

تولد بابايي

سلام ناناز مامان خوبي عزيزم ديشب كلي جات خالي بود براي بابايي تولد گرفتم همه خونه ما جمع بودن خيلي بهمون خوش گذشت. منم از طرف تو براي بابايي يه كادوي خيلي خوشگل گرفتم كه بابايي كلي ذوق كرد. آخه بابايي خيلي هوامو داره و خيلي حواسش بهم هست يه سره داره هله و هوله ميخره كه من يه موقع هوس چيزي نكنم . منم از طرف تو براش كادو خريدم كه بهش بگم كه من و تو چقدر دوسش داريم. راستي يه چيزه ديگه باباييت شبا تا به جنابعالي شب بخير نگه و بوست نكنه نمي خوابه. خاله صديقه هم همش راه رفت و منو دعوا كرد اين كار و نكن اون كار و نكن بشين و از اين حرفا . خاله صديقه برام باقالي پخته بود آورده بود و ثناي گلم هم يه نقاشي خوشگل با يه عرو...
1 خرداد 1390

اولين آزمايشات بعد از بارداري

سلام ني ني پنجشنبه با بابايي رفتيم من اولين آزمايشات بارداري رو انجام دادم و ايشالا هفته ديگه جوابش مياد و ميبرم به دكتر نشون ميدم اميدوارم كه همه چيز خيلي خوب پيش بره. از اوضاع و احوال خودم بايد بگم كه خدا رو شكر بد نيستم فقط خيلي بي اشتها شدم . مامان جون منصوره كه بيچاره همش سعي ميكنه هرچي من دوست دارم درست كنه و منم سعي مي كنم بخورم ولي اصلا اشتها ندارم. خاله سپيده پنجشنبه كلي زحمت كشيده بود برام شله زرد درست كرده بود آخه من شله زرد خيلي دوست دارم و خاله سپيده گلت هم كلي بهم حال داد و برام شله زرد پخت واي نميدوني چه شله زرد خوشمزه اي بود. تازه يه چيز ديگه هم بگم خاله سپيده خيلي هواتو داره تا من تكون مي خورم يه كاري...
22 ارديبهشت 1390